تا روشنی صدق به دل یار نگردد
گفتار تو آیینه کردار نگردد
کوته بود از سوختگان دست تعدی
پروانه به شبگرد گرفتار نگردد
در ساغر چشم است می طفل مزاجی
افسانه حریف دل بیدار نگردد
رخساره گلرنگ تو هردم به هوایی است
چون چشم گرانخواب تو بیمار نگردد
تا صائب ما صفحه دیوان نگشاید
گل پردگی رخنه دیوار نگردد